میدونی‌ ، گیر کردم جلو نمیرم ، مدتهاست در جا میزنم .
قفل شدم انگار به این زمان ،
می‌تونم صدای گذشتن ثانیها رو زندگیم بشنوم . 

.

لطفا اجازه بده یک بار دیگه شانسم رو امتحان کنم . لطفا اجازه بده زندگیم واسه یک بار هم شده ....
هیچی‌ اصلا ، فراموشش کن . ببخشید دوباره حرف رو پیش کشیدم .
.
.
.
فقط خواستم بگم نوک انگشتام درد می‌کنه ... مسکن داری ؟ آرام بخش چی‌ ، می‌خوام خوابم ببره.

کاش خاموش میشد ، کاش خاموش میشد تموم میشد ، کاش خاموش میشد تموم میشد دیگه شروع نمی‌شد .

 

 

لطفا، خواهش می‌کنم ، لطفا ، استرهامن، می‌شه این لطف در حق من بکنی‌ .

دریای بیکران خوشبختی‌.
دریای بیکران بدبختی.
دریای بیکران امید.
دریای بیکران نفرت.
دریای بیکران شک.
دریای بیکران سردر گمی.
.

.

.

مزهٔ گس اون کافهٔ پیرا...مزهٔ اون چایی لیوانی ...مزهٔ اون چشمای گرم گم شده

.

اینکه چرا من اونجا ، روبروت ، اون همه نشستم، اینکه چی‌ تو رو پشت اون میز کوچولوی قهویی روبروی من ، نگه داشته بود ، اینکه وقتی‌ تو اون کوچه‌ تاریک داشتی دور می‌شدی ، به چی‌ فکر میکردی ...

.

این بار ، همهٔ شب خیلی‌ آروم بودی .

حال بد ،
نمیدونم باید خوشحال بود از این دیدار !!

وقتی‌ حاضر نیست بهایی بپردازه ، یعنی‌ کوچیکترین اهمیتی نمیتونه داشته باشه این دیدار .
صاف و سفت ،


فقط این تویی که می‌تونه از سر تا پاش حالتو بد کنه .
به هر حال حالم بده.