امروز ستاره بودی...
امروز پرنده بودم...
امروز ستاره بودی...
امروز بال زدم...
       بال زدم...
تو سیاهی،روشنایت چشمک میزد...
من بال زدم...
همانطور که یادم دادی...
من بال زدم...
چشمک نورت ، مسیرم بود...
من بال زدم...

 *-*-*-*

می دانی دلم می خواد که ، شکل
منطق تو باشم
در زاویه های اندازه گیری شده دلت
یک گوشه ، جا بگیرم
بی بهانه و کم حجم ...
حتی بشکنم ، در انتهای منطق ِ ، پُر دلیلِ ، تو .


می نویسم :

رندگی

نقطه نمی گذارم 
اگر ماندی .!
تو بگذار .


هوا صافه ، صافه...
حتی سرد هم نیست دیگه...
دستاش تو دستم...
تصویرم تو چشماش...
گرماش گرمم می کنه...
دستم پوسته نرمه صورتش و خط میندازه...



پاشو پاشو ساعت ۶ه ، کلاست دیر میشه...

خودت خوب می دانی که چرا آن جمع را تحمل کردم ...

تو اون سرما که هر کدوم بدنبال ثانیه ای گرما از اینجا به آنجا می دویدند ..
می دانی ..!! من بودم گرم فقط ... گرمه گرم...

ای کاش وقتی پشته سرت برای گامهایت
آهنگ می ساختم و قدمهایم را با
سنگ فرشهای عبور تو میزان می کردم...
نگاهی باز می گشتی ، می دیدی که از گرمایت تو اون هوای سرد
چقدر پر قدرت گام بر می دارم...


قدم زدیم ...
نشستیم ...
قدم زدیم ...

گام به گام راه رفتیم...
می خواهی بگویم تمام شب چند قدم شد هم گامیت ...؟!
چشم به چشم نشستیم...
در آیئنه ببین چشمانت را ، که هنوز جا ماندم در سیاهیش...

ولی ای کاش چشمانت انقدر رک حرفشان را نمی زدن..
کاش اون دو هم مثل تو ، کمی ملاحظه ام را می کردن...
کاش بی پروا نمی گفتن 
که آنجایی، نه برای خودت... فقط برای من...
کاش نمی گفتن 
فقط برای « روابط صمیمی » آنجایی ...!

دیشب خوابم را نیز ساعت ۹:۲۰ با خود بردی...

تمام دیشب حرفت بود ...
می دانی عقل چه می گفت :
داشت استدلالش را برای فراموشیت هی تکرار می کرد...
قلبه زیره بار نمی رفت...
می گفت فقط دیدنش هم آرامم می کند...
دیشب حتی روح هم برای اولین بار می گفت :
صبور باش... شاید زمان کمکت کند... شاید زمان هوایت را سفید کند ...


بگذار چند روزی بمیرم... شاید وقت تولد جاندار دیگری شوم... شاید هم خرده ماسه ای...



وقتی رفت جا گذاشت دلش و ...
با آرزوهام تنها گذاشت دلش و ...


باز هم در فراموشیت هستم
هر از چندگاهی افکارم گریزی می زنند به تو ...
قلبم می خواهد کامی بگیرد ز تو...
می خواهد آرام گیرد با تو...
می خواهد تنگی کند از تو..
سرکوب می شوند هر دو ...

ولی با دردِ نوک انگشتانم چه کنم ... ؟!؟!