کارم شده از تو فکر کردن ...
از تو دیدن...

کارم شده وقتهای ازادم را با عکسهایت سپری کردن ... 
حرف زدن...
 
بهم نزدیکی اما دستم تا دستهایت فاصله دارند... دورند دستهایت ...
می دونی چقدر ؟؟
یک سال ... فقط یک سال ...

این بار هم بازنده منم...

کاش روزی هم روز من باشد...

بگو بگو
که چه کارت کنم ! !
ز گریه بجویم دل را ...

ببین ببین که فغانت کنم .. ببین ...
ز خنده چینم لب را ...

بیا بیا که نگارت شوم بیا ...
که نگارت شوم ...
بیا...



آدمهای مواج

پیکره های جزامی ، 

یکی تنها دهانی
دیگری چشمی 
شانه به شانه
رو  در  رو .
هرم ناگزیر زیستن،
حراس اما
تطبیق شکننده ی سئوال و پاسخ.
یکی لبخندی .
خوره های ناگستره،
بی فرجام،
تا شمایل واپسین .
یکی تنها دندانها
دیگری استخوانهای درخشان،
یکی عورتی
دیگری رسوخ نامتناهی شب و آفتاب .

       *  
از من اما هیچ برجای نمانده است




نسیم محمدی 29 آذر 1383     

            

واژه

واژه های زیر معنی کنید :   ( ۵ نمره )

واژه ء اعتماد .
واژه ء زندگی .
واژه ء گریه .
واژه ء خنده .
واژه ء تنهایی .
واژه ء خوشحالی .
واژه ء دل گرفتگی.
واژه ء اعتماد .
واژه ء اعتماد .
واژه ء اعتماد .


 .
   .
 
-*-*-*-*-*-*-

خرمالو دوست دارم... مزه گس شو دوست دارم...
تک تک واژه ها برایم گس است ... 
می گویند دنیا محل تجربه واژه های زندگیست ...
شاید هنوز در رحم دست و پا می زنم ...
شاید هم این که اموختم ، همان باشد که می گویند ...
تلخ است ... تلخ .... تلخ ....


ازت حالم بهم می خوره ...
از تو...
تو و تو ... حالم بهم می خوره ...
از ادمایی که مغزشون اندازه نخوده حالم بهم می خوره ...
از کار حالم بهم می خوره ... از بیکاری حالم بهم می خوره ...
ازت حالم بهم می خوره ...
از خونه حالم بهم می خوره ...
از بیرون حالم بهم می خوره ...
از ساعت بدم میاد ...
از رسوندنت به ایستگاه حالم بهم می خوره ...
از نگاه کردن به خط عابر پیاده متنفرم...
از ساعت متنفرم...
از رانندگی حالم بهم می خوره ...
از ماشین حالم بهم می خوره ... تمیزش دیوونم میکنه ...
از اینده حالم بهم می خوره ...
مخصوصا از نوع روشنش ...
از دستات بدم میاد ...
از چشات که همه جا رو میبینه غیر ازچشای منو حالم بهم می خوره ...
از یاهو مسنجر با تموم مورچه های توش متنفرم...
از بالا ، پایین کردن اهنگای دنیا به امید یکیش که ارومم کنه حالم بهم می خوره ...
از امید حالم بهم می خوره ... مخصوصا از دو نوع به زندگی و به فردا ...
از انتظار اومدن یه روز که روز من باشه حالم بهم می خوره...
از اورکات حالم بهم می خوره ...
از حرف زدن با عکست متنفرم...
از خودم ، ازت حالم بهم می خوره...
ای کاش...
...
... 

 




امیدوارم فردا روز من باشد ...
می دانم هر  چه احساس داشتی قبلها خرح دلت کردی ... احساس نمی خواهم ...
دوست دارم برایت گوش باشم ... و شایدم برایم گوش باشی ...
تنها دلی می خواهم برای لمس...
قول میدم بدون عشق...


گفتم : ز تو کی کار به سامان باشد ؟
گفتا :  چه دهی که کارت اسان باشد ؟
گفتم : دل خویش .!
گفت : از انم که دهی ... در حلقه موی من فراوان باشد .!


ثانیه


تمام ثانیه های امروز رو دیدم   ...
تمام ثانیه ها رو شنیدم امروز ...
حس کردم ...
پا به پای هر تیک ... تیک زدم ... 
خوده ثانیه بودم ...
ساعت بودم من امروز ... ساعت بودم ... بدون زنگ ... 
روی کاناپه ...
در انتظار ... 
اما...




       دیدم که به خواب غولی افتاده به پشت
              پیدا به سر شانه ش ٫ رگهای درشت 
        اوّل غزلی خواند و پس انگاه رثاء
               یعنی که مرا چون تو ٫خیال او کشت




امروز سوسکی را دیدم که بهم احترام گذاشت ...

چشم

  این بار
نوبت چشم های من است...

و تو...
شیرین گونه این رسم را بر گزیده ای ...

و من کنار بیستونی دیگر...

چشمان تو را

بر صخره های تنهاییم

نقش می زنم...



مجید مجیدی شهریور۸۳

قطار

ساعت ده شب ...

 تموم گردن و قسمتی از صورت و بینی شو فرو کرده بود تو پالتو...
با اینکه پاهاش از خستگی کار نای ایستادن نداشت تموم طول ایستگاه قطارو قدم میزد ...
قدم زدن ارومش میکرد ... قدرت فکر میداد بهش...
بارها و بارها تکرار میکرد :  من باید از یه حایی شروع کنم ... من باید اراده کنم ... باید بخوام...باید بگم..
صدای صوت ترمز قطار .. اونو طبق عادت هر شب به طرفه دره دوم کشوند...
مثل همیشه ...
بدون حتی احتیاح به دیدن...
 یه صندلی خالی با روکش ابی ... یه پنحره بخار کرده ....
کنار مردی با لبهای سیاه . دندونای زرد . بوی تعفن سیگار .
خیلی اروم در حالی که خودشو رو صندلی حابحا میکرد لعنت میفرستاد به سیگار و سیگاری..
...
...
حس خوبو خیلی زود یاد گرفته بود ... اما بیانشو نه ...!!
همیشه ترسیده بود...
همیشه میترسه...
از فردا.. از اینده....
...
...
دو ردیف حلوتر...
 صدای پسربحه ها تو سرش می پحید ...
صدای اهنگ eminem که از پشته سرش میومد حالشو بهم میزد...
...
دوتا دستشو محکم رو گوشاش گرفت ...
صداها واسش ضعیف و ضعیف تر شد..
کمی اروم شد... همیشه قطارو دوست داشت و اینا باعث تغییر نظرش نمیشد...
فقط صدای موتور قطار بودو صدای برخورد باد به شیشه پشت سرش ...
اروم شد...
...
...
باید بالاخره انتخاب میکرد بین اون و زندگی خودش و....
این همون مشکل همیشگیش بود... همیشه از تصمیم گیری ترسیده بود..
 ترس از اشتباه کردن ... ترس از حرفی که حسش بهش میگه...
ترس از خیالی بودن اون...
ترس از شکست ...
...
...
ترس از نبودن اون... نبودن... خیالی بودنش...
...
...
تکوناش خاطرات بحه گیشو زنده میکرد...
دوست نداشت برسه به مقصد... دوست داشت فقط بره تا رد شه از امروز ... فردا ... هفته بعد... ماهای اینده... سالها فقط بره... بره... بره...
...
... حشاش سنگین شده بود که باز هم صدای صوت ترمز قطار تو اخرین ایستگاه ...
محبورش کرد از در دوم وارد زندگیش بشه ... باز هم سر در گم ...
باز هم با مزه گس زندگی ...
پاشو رو برفا گذاشت و  مثل هر شب رفت به سوی برنامه از قبل تعیین شده زندگیش...
...
...


من بادبادکم


دوست دارم ـ دوسم داری ـ دوست داره ...
دوست داریم ـ دوسم دارین ـ دوست دارند..
دوست داشتم ـ دوسم داشتی ـ دوست داشتند...
دوست خواهم داشت ـ دوسم خواهی داشت ـ دوست خواهد داشت ...
دوست داشتیم ـ دوست نداشتیم ...
دوست دارم ـ دوست ندارم ...
دوستم داشتی ـ دوستم نداشتی...


مهم نیست ... نگران نشو...
فقط ترسیدم فونت این کلمه رو مغزم گم کرده باشه ...
که دیدم نه هنوز سیب زمینی نشدم ... رگام میزنه...
ولی حرا می زه ؟؟
من بادبادکم .. کو باد !  کو اسمان !




احتیاح به یه اسیتامینوفن...
تا ارومم کنه.
احتیاح به یه اهنگ دارم ...
تا ارومم کنه .
احتیاح به یه دستی دارم...
تا ارومم کنه .
احتیاح به یه شونه دارم...
تا ارومم کنه.
احتیاح به دو تا حشم دارم ...
تا ارومم کنه.
احتیاح به یه خوابه یه روزه دارم ...
تا ارومم کنه.
احتیاح به یه نمازه بی انتها دارم ...
تا ارومم کنه.
احتیاح به یه قدم زدنه بارونیه تنها دارم ...
تا ارومم کنه.
احتیاح به یه سفر قطاریه هشت ساعته دارم....
تا ارومم کنه.
احتیاح دارم باهات حرف بزنم ...
تا ارومم کنه.
احتیاح دارم قدمامو با قدمات میزون کنم...
تا ارومم کنه.
احتیاح دارم تو یه رانندگی بارونی پیشم باشی ...
تا ارومم کنه.
احتیاح به یه اهنگ دارم ...
تا ارومم کنه .
احتیاح به یه دستی دارم...
تا ارومم کنه .
یه دست...
یه دست...
یه دست...
یه دست...
یه اهنگ...
یه اهنگ...

تو ، من


مانده ام بین تو و تنهاییم
 
در یک سو :
تو  ... با دستهای سرخ شده از سوز فصل .... منتظر گرم شدن
تو ...و منی با تمنای نرمی اغوشت
 
در سوی دیگر :
تنهاییم... و شبهای بعد از نیمه شب
تنهاییم ... و عهدم در وفاداری
 
من و تنهایی و نیمه شب و
                              من از تباره پاک اریایی    قشنگترین قصیده رهایی
                              هوای عشق تازه نیست تو رگهام 
                                                    تن نمی دم به رنگ کهربایی ...
 

       با تو
              امید
              قدرت
              انرژی
              لذت زندگی
              اعتماد به نفس
              مثل عاقل شدن 

     ولی تنهاییم  .... عهدم .. !! 


ماهی

 

روز شکست
شیشه هم
و تو از تنگ بلور افتادی.

دلم شکست
در هیجان تو آشفتم
هرچه کردم
در لیزی دستم سر خوردی.

من
در باور تو ترسیدم
و تو
در قحطی عشق مردی.

آقامحمدی  آذر 1383

arabian gulf



لطفا روی arabian gulf کلیـک کنید... لازم به توضیح نیست... لطفا فقط کلیک کنید.