نمی دونم چی بر سر عکسهای پستهای قبلم اومده .. فعلا حوصلهء درست کردنشم ندارم...
این جا هم سر شوخی رو با من پیش گرفته ...
این روزای داغ زمستونی انقدر بهم دیگه شبیه شده ...
می تونم چشم بسته توشون زندگی کنم ...
روز را در دلشوره ات سپری می کنم ...
و شب خواب را هم ازم دریغ می کنی ...
شیرینی حضورت را بر تلخی قانون زمین بخشیدم...
دست از سرم بر دار...
خسته ام.. احتیاج دارم چند روزی بمیرم...
دست از سرم بر دار...
عقلم فراموشی ات را قانونی میداند و ساعتها دلیل می اورد و استدلال می کند ...
و قلبم زیر بار نمی رود...
دست از سرم بر دار...
دوست دارم کاردکی بر دارم
زیباییت را از ذهن الوده ام بتراشم ...
شاید ارام شوم ...
باید قبول کنم در توانم نیست هم پروازیت ...
بالهایت در اوج گرفتن به اشاره ای من و تمام زمینیها را نقطه ای در زیر بالت می کند ...
از هم پروازیت متنفرم... از دلسوزی متنفرم...
زندگی ۱۵٪ .
من پرم از حال بد .
من پرم از تنفر ، حتی از تو .
من ابری.
من خاکستری .
من پرم از واژه های تکراری .
من ۱٪.
من پرم از شکستگی .
تو خوب ، محکم ، معنی اعتماده به نفس ، افتابی ، سپید .
زندگی ۱۵٪.
ادمک های تکراری امشب...
بازی های تکراری امشب ...
جاده های تکراری امشب ...
صورتک های تکراری امشب ...
رانندگی تکراری امشب ...
ادمک های تکراری امشب ...
ادمک های تکراری امشب ...
حالمو بد تر کردن ...
و تو...
با اینکه فراموش کردن تو هم ، حالم رو ازاین هم بدتر میکنه ...
از امشب فراموشت کردم...
فراموش...
گریه های شبانه ام بعده نگاهت اغاز شد ....
صدایت
خودت
دستم کوتاه ست از چیدن انار ...
تنفرم از تو نیست ، از پست های عاشقانته ...
زخمی تر از انم که با سفری هشت ساعته التیام یابد زخم هایم ...
*-*-*-*-*
و تو چه ماهرانه در مقابلم نقشت را بازی می کنی ...
و من ...
مبهوت این بازی ...
بازی... بازی...
من هم چنان در حسرت فقط نیم نگاهی...
حاضرم فقط نیمی از نگاهت را با باخت تاخت زنم ...
خدایا وقت داری !!... دلم هوای یه گریه نیمه شب کرده...
از قبل وقتی نگرفتم ... اورژانسی هستم...
حتی اینجا هم تاب بغزم را ندارد ...
ومنی دوباره در پایان روزی بیرنگ به امید طلوع خورشید صبح فردا ...
ای کاش ...