خودت خوب می دانی که چرا آن جمع را تحمل کردم ...

تو اون سرما که هر کدوم بدنبال ثانیه ای گرما از اینجا به آنجا می دویدند ..
می دانی ..!! من بودم گرم فقط ... گرمه گرم...

ای کاش وقتی پشته سرت برای گامهایت
آهنگ می ساختم و قدمهایم را با
سنگ فرشهای عبور تو میزان می کردم...
نگاهی باز می گشتی ، می دیدی که از گرمایت تو اون هوای سرد
چقدر پر قدرت گام بر می دارم...