خورشید
طلوع نکن فردا...
خورشید
بر هم نزن این ارامش شبم را ...

خورشید
طلوع کن...
ولی برای یک بار هم که شده
برای من...

بگذار از این همه طلوعی که کرده ای
یک طلوع از ان من باشد...

          ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ

ای کاش هم صدایم می شدی
در اوای زیستن
ای کاش هم پروازم می شدی
در اسمان چشمانت
ای کاش هم رنگم می شدی
در تابلوی سفید طالعه ام
ای کاش هم گامم می شدی
در فراسوی جا ده های سرنوشتم
ای کاش هم شانه ام می شدی
در بلندای فردای خاکستری
ای کاش هم بازیم می شدی
در مات کردن گذشتهء یخی
ای کاش هم راهم می شدی
در گذر از امروز ...
از امروزه تلخ ... تلخ...
ای کاش هم پروازم می شدی...