زخمی تر از انم که با سفری هشت ساعته التیام یابد زخم هایم  ...
 
*-*-*-*-*

و تو چه ماهرانه در مقابلم نقشت را بازی می کنی ...
و من ...
مبهوت این بازی ...
بازی... بازی...
من هم چنان در حسرت فقط نیم نگاهی...

حاضرم فقط نیمی از نگاهت را با باخت تاخت زنم ...
 



خدایا وقت داری !!... دلم هوای یه گریه نیمه شب کرده...
از قبل وقتی نگرفتم ... اورژانسی هستم... 

حتی اینجا هم تاب بغزم را ندارد ... 

ومنی دوباره در پایان روزی بیرنگ به امید طلوع خورشید صبح فردا ...
 ای کاش ...