عسل وحشی بوی آزادی میدهد
خاک بوی خورشید
دهان زن بوی بنفشه
و طلا هیچ عطری ندارد
بوی آب بوی میخک است
بوی سیب بوی عشق
همه دریافتیم اما، که همیشه خدا
خون فقط بوی خون میدهد.
.
نفهمیدم اصرارت واسه دیدن من بود یا واسه رونق کلاس احمقانت ... ۵ دقیقه تمرکزت کشت من رو ... با آب ...
مطمئناً واسه رونق اون کلاس عجیبت ...
.
.
.
کاش حالم خوب میشد ، خستهام از این مریضی
.
.
میدانی ، احساس چهار پایی را دارم که میداند بعد از بالا بردن یه بار سنگین با مسافت زیاد ، چیزی جور علوفه زرد و گندیده نصیبش نخواهد شد .
.
.
زندگی را از کفّ داده دادهام ... قدرتی بر ادامه این مرگ ثانیههایم نیست ...
.
.
گویا اینبار خدا هم گوشهای نشسته فقط به تماشای ما ، نیش خندی هم نثار میکند گهگاهی...
.
.
یک مشت سنگینی ، یک مشت گسی، یک مشت حال بد ، یک مشت سوال ، یک مشت زندگی داغون ، یه مشت انتظار ، یک مشت پیغام عجیب ، یه مشت حال بد ، حال بد ،
.
.
.
من رو تو این هجرت غمگینم بدرقه کن
تموم واژه هارو تو ذهنت دغ دغه کن
بذار تکثیر نگاه تو بشم بانو
اسم حقیرم رو زبونت لق لقه کن
.
.
دیگه انرژی شو ندارم فکر کنم که چرا ؟ فکر کنم که علت اون پیغام چی بود ... شاید تصمیم گرفته شده که له بشم بیشتر از این ...
.
.
.
.
کاش ..
نه .. اگر ....
نه ... همون کاش ...
هیچی اصلا
فقط ..
دلم برای بیکرانیش لک زده ...
همین
.
.
دیگه چیزی به اسم اعتماد به نفس برات نمیمونه وقتی یک خط نوشته تمام افکار و محاسبه ت رو بهم میریزه .
مشکل اونجایی که حتی اراده هم نداری تمومش کنی این ماراتن لعنتی رو .
یعنی واقعا هنوز فکر میکنی راه دیگهای هست ،،،،،